اینجا کمی. . . ساده ام!
*به قول «مایاکوفسکی» +
انگار همه ابرهای ِ بهاری،
آن روز شلوارهای ِ جین ِ آبی رنگ، به پا کرده بودند؛
و ترس کودکانهشان،
توی ِ رنگ تیرهی شلوارهایشان،
مثل روز، عیان بود.
*آن روز انگار قرار بود همه جا خیس شود؛
اما نه مطهر و پاک!
*نه این که عیب از آب شسته شده و
رنگ و رو پریده
-همان «خجالتی» ِ خودمان؛-
باشد،
نه!
عیب از ترسی بود که پشت چشمهای ِ من،
و لای ِ درز ِ میان ِ هر دو شیء ِ دیدنی
خزیده بود.
*آن روز انگار
همهی خندهها
دلپیچه بودند و
پاهایشان را توی پی ِ شکمهایشان،
طولانی و کشدار،
جمع کرده بودند.
*پای ِ برخی خندهها اما،
لنگ زده بود و
یکوریشان کرده بود؛
مثل تمسخری که
در عمق ِ خاطرات ریشه داشت و
فکرم را نیش میزد.
*آن روز انگار
عزرائیل موهای ِ سرم را سوزانده بود
جز داده بود َ«م»؛
مثل سر ِ گوسفندی که
دیگ ِ کله پاچه،
انتظارش را میکشید.
*آن روز انگار
مرده بودم؛
باور کن!
+تلخیص از «ابر شلوار پوش»، نوشته «مایاکوفسکی» شاعر ِ جوان روسی.
- «نهیلیست» و یا «مرگاندیش» نشدهام!
+ عزیز دلی رفته بود کربلا . . . دو –سه ساعت دیگر هم، راهی تور اروپا میشود (انشاءالله). میگوید کربلا، خیلی دعایم کرده. خدا «قسمتم» (دوباره) و قسمتتان کند. (اینجا عطر گلهای «مریم» بیداد میکند و من چه مستم امشب . . . )
دوست من سلام اومدم فقط یه سری به شما بزنم وعرض سلامی... زیاد با این جور نوشته ها ارتباط بر قرار نمی کنم ولی می دونم طرفدارهای خاص خودش رو داره... یا حق
سلام خانوم اين ماياكوفسكي هم جالب مينويسدها !![لبخند]
سلام نازنین دوست من این سلام رو از بروکسل به بنت الهدای عزیزم میفرستم...[ماچ] بروکسل زیباست اما هیج جا نینوا نمیشه... دلم رو اونجا جا گذاشتم... به امید روزی که دوباره زائر آقا بشیم[گل]
یادم باشه دیگه کله پاچه نخورم...[چشمک] برای کامنت های همیشه پرلطفت سپاس...[گل]
اوهوم! خودا جفتش را قسمت کند ان شا الله
اپم
زیبا بود به جز این کلمه ای نیست که حسمو بیان کنه
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی بالا تر از خودم نپریدم دلم گرفت از اینکه با تمام پس انداز عمر خود حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت کم کم به سطح آینه ام برف می نشست دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت دنبال کودکی که در آن سوی برف بود رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت نقاشی ام تمام نشد و زنگ خانه خورد من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت شعر کنارجو گذرعمردید و من خود راشبی درآینه دیدم دلم گرفت (سید مهدی نقبایی)
[گل][گل][ماچ][ماچ]دوست گل من... کامنت ماری رو دیدم .دلم براش تنگ شد...